برگرفته شده از shahinph.blog.ir بایگانی تیر ۱۳۹۸ :: توپ تاپ

توپ تاپ

مشخصات بلاگ
کلمات کلیدی
بایگانی
نویسندگان

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۹ ق.ظ

ترس از آب

دلایل ترس از آب،غلبه بر ترس از آب،دلایل ترس از آب در آموزش شنا

ترس از آب

 

یکى از انواع ترس، ترس از آب است. برخى افراد به خاطر ترس از آب حاضر به شنا کردن نیستند و از این نعمت و ارزش اسلامى محروم مى‌شوند، اما کسانى که مى‌خواهند شنا یاد بگیرند، ابتدا ممکن است از آب بترسند اما وقتى شنا یاد بگیرند نه تنها از آب نمى‌ترسند بلکه لذت مى‌برند و تلاش مى‌کنند که به عمق هرچه بیشتر بروند و داخل آب بمانند.

آب در حقیقت ترس ندارد عاملى که موجب ترس مى‌شود مهم است. زیرا اکثر کودکان در ابتداى کودکى از آب و شنا و حمام به شدت وحشت دارند و به هیچ عنوان با رضا و رغبت حمام نمى‌کنند. لذا باید عامل ترس از بین برود تا فرد دست از ترس نابجاى خود بردارد و آب را چیز ترسناکى تصوّر نکند.

 

فوبیای آب سه بعد دارد: 

1) شناختی: یعنی تفکراتی که فرد در مورد آب دارد مانند غرق شدن، خفه شدن و .... 

2) احساسات: حس ترس و اضطراب شدید و گاه غیر قابل کنترل. 

3) علائم جسمانی: مانند بالا رفتن ضربان قلب، تعریق شدید، مشکل در تنفس، لرزش دست و پا و... . 

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۸ ، ۰۱:۰۹
مسعود شهابی
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۶ ب.ظ

مطالبی که شاید بپسندید

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۳:۲۶
مسعود شهابی
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۴ ب.ظ

5 داستان کوتاه پند آموز

 

«داستان شکر نعمت»

روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند، خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند، کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود.

 

بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد، بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید.

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۳:۱۴
مسعود شهابی
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ب.ظ

داستان زیبایی غوغای سکوت




داستان زیبا غوغای سکوت

«غوغای سکوت»

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

 

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۳:۰۲
مسعود شهابی